ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
 کیان نازنین من کیان نازنین من، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

♛ایمان هدیه آسمان♛

روزانه های من و ایمان و کیان.

گل پسرای نازنینم سلام  ایمان جون عزیزم دیگه کم کم داریم به روزای آخر تعطیلات نزدیک میشیم , تقریبا دو هفته دیگه مدارس باز میشه و دردسرای من شروع ایمان مشقاتو بنویس / ایمان صبحونه چی بذارم برات ( هر چی هم میگم که میگی نه , از تخم مرغ که بدت میاد , کره و خامه و مربا هم که لب نمیزنی , سالاد الویه و بقیه غذاهای این شکلی رو هم برای مدرسه دوست نداری , فقط میمونه پنیر و سیب زمینی سرخ کرده ) , ایمان جان لباساتو بذار تو اتاقت , کیفتو مرتب کن و.......خدا به دادم برسه با حالت تهوع صبحگاهیت من چه کنم ؟؟؟ای خداااااااااااااااا این روزا گاه گداری کتاب داستاناتو برمیداره و از روش مشق مینویسی , روخوانی میکنی , بعضی وقتا هم که من بر...
15 شهريور 1393

روزهای تابستانی ما........

سلام به پسر عزیز خودم ایمان جون و داداش کوچولوش و سلام به دوستان عزیزم اینقدر دیر اومدم که همه چی رو هم تلنبار شده و نمیدونم از کجا شروع کنم اول از ایمان عزیز خودم بگم : از امتحانای پسر خوشکلم که همه شون با موفقیت تموم شد و با کارنامه ای درخشان کلاس اول به سلامتی سپری شد و نام نویسی برای کلاس دوم هم انجام شد , امسال من میخواستم که ایمان بیاد همین مدرسه ی نزدیک خونه تا من راحت تر بهش دسترسی داشته باشم ولی با مخالفت شدید آقا ایمان خان مواجه شدم که میگفت : من همون مدرسه و همون دوستامو دوست دارم و نمیخوام برم یه مدرسه ی جدید !!! ما هم دیدیم بچه اینقدر اونجا رو دوست داره گفتیم باشه و از حرفمون کوتاه اومدیم دوم اینکه ج...
13 تير 1393

گپ و گفت مادر پسری.....

دیروز ایمان به من میگه : مامانی اگه نی نی به دنیا بیاد و بخواد منو اذیت کنه من میزنمش !!! من میگم : آخه ایمان اون کوچولوئه , گناه داره ایمان میگه : مامان , اگه از الآن بخوای ازش طرفداری کنی من دیگه دوسش ندارم. حالا ایمانی که این حرفو میزنه , دیشب بعد از اینکه از خونه عمه عاطفه اومدیمو نی نی شو دیده , به شدت دلش میخواد که داداشش زودتر به دنیا بیاد و همش میگه : کی میخواد به دنیا بیاد ؟؟ کی صد روز دیگه میگذره ؟؟. آدم نمیدونه دم خروس رو باور کنه یا قسم حضرت عباس رو به من میگه : اصلا دوست ندارم با یه دختر تو خیابون راه برم . میگم : خب اگه ازدواج کنی نمیخوای با خانمت بری بیرون ؟؟ م...
17 ارديبهشت 1393

جنسیت نی نی کوچولوی ما☺☺☺☺

گل پسر نازنینم , ایمان عزیززززززززززززززززززز خودم سلام عرضم به حضور انور ایمان خودم و دوستای مهربونم , دیشب بالاخره بعد از کلی استرس و نگرانی از لحاظ اینکه کوچولوی تو راهی من سالمه و مشکلی نداره رفتم سونوگرافی  اینقدر طپش قلب داشتم که حتی صدای تاپ تاپ قلبمو خودم میشنیدم , دست و پام به لرزه افتاده بود آخه هفته ی قبل خونده بودم که یه خانمی تو همین ماه شش که من هستم رفته بود سونو , فهمیده بود که مغز بچه آب آورده بود و دکتر همون موقع ختم حاملگی رو اعلام کرده بود , با اینکه میگفت : حرکتاش خوب بود و قلبش هم درست کار میکرد !!! یا یه خانم دیگه ای دوقلوهاشو بدون هیچ علت خاصی تو همین سن از دست داده بود , این چیزا حسابی با...
14 ارديبهشت 1393

♥♥اختصاصی کوچولوی نازنینم♥♥

سلام عشق مامان   عسلکم خوبی ؟؟ جات راحته ؟؟ خوش میگذره اونجا بهت ؟؟عزیزکم سفت بچسب به قلب مامان تا موقعی که باید , از جات هم تکون نخور فعلا بهترین و امن ترین جای دنیا برای تو اینجاست , کنار قلب مادرت قلبی که همیشه به خاطرت میتپه و از ناراحتی تو ناراحت میشه. دیروز رفتیم دکتر , رفتم آزمایشام رو بهش نشون بدم , خداروصدهزار مرتبه شکر فعلا هیچ مشکلی نبود همه چی نرمال بود , دکتر هم برای اولین بار صدای قلب کوچولوت رو برامون گذاشت , من یکبار دیگه هم تو سونو صدای قلبت رو شنیده بودم ولی ضعیف بود , ایندفعه خیلی واضح و دقیق . چه ذوقی کردم , چقدر خوشحالم  عزیز نازنین من .امیدوارم قلب نازت سالهای سال همینجوری بتپه . عشق کوچولوی من...
13 اسفند 1392

دندان دردسرساز!!!!!!!!!

نفسسسسسسسسس مادر بالاخره کار این دندونت کشید به دندونپزشکی , هرچی میخواستم که نریم نشد دندونت شل شده بود , خیلی خیلی شل بود ولی اصلا نمیفتاد این دو سه شب آخر که دیگه درد گرفته بود , البته برات قابل تحمل بود ولی پریشب که رفتیم خونه ی مادر جون یکدفعه مثل اینکه درد گرفت , گریه میکردی و میگفتی : دندونم درد میکنه اولش فکر کردم به خاطر اتفاق چند لحظه قبل ناراحتی و اینو بهانه کردی گفتم : بریم تو ماشین خوب میشی ولی مثل اینکه واقعا دندونت درد میکرد ساعت نه و نیم شب رفتیم ولی هیچکدوم از دندونپزشکیا باز نبود شانس ما اون شب خیلی زود همه جا تعطیل شده بود  با هزار سختی یه مطب باز پیدا کردیم و رفتیم , البته اونم دکترش داشت میر...
7 اسفند 1392

آخر هفته........

پسرم تو این هفته ی گذشته خیلی دلم هوای مامانم و خونمون رو کرده بود , دلم میخواست زودتر برم ولایتم مثل اینکه بخت هم با من یار بود و تعطیلات آخر هفته رو رفتیم شهرمون , البته نمیخواستم اتفاق بدی بیفته تا ما بریم ولی خب دست ما که نبود خدا اینطور خواست روز سه شنبه که تعطیل بود ما رفتیم خونه ی مادر جون , تقریبا اوایل شب بود که خبر دادن یکی از اقواممون فوت کرده و باید بریم , هم ناراحت شدم برای اون بنده خدا و هم خوشحال شدم برای خودمون چون دیگه باید حتما میرفتیم , خلاصه سریع پریدیم و اومدیم خونمون و وسایلامونو حاضر کردیم و شبونه عازم شدیم که بریم شهرمون ولیییییییییییییییییی وسطای راه یادم اومد که ای وااااااااااااااااااااااااااااای سا...
26 بهمن 1392

من و ایمان و نی نی مون ......

ایمان عزیــــــــــــــــــــــــــــــزم خوبی ؟ خوشی ؟ سلامتی؟ این هفته که حسابی ترکوندی و حسابی هم خوش گذشت بهت , البته برفی که بشه برف بازی کرد نیومد فقط به خاطر سردی هوا یه هفته خونه نشین شدی من فکر میکردم حوصله ات سر میره و بهونه ی مدرسه رو میگیری ولی دیدم نه بابا انگار نه انگار که مدرسه ای هست و کتاب و درسی , به زور و با اصرار من یه چند باری کتاب کاراتو با هم کار کردیم و دیگر هیچ !!!!یکسره بازی و کارتون.....اصلا نمیذاری من طفلی!!!به کامپیوتر نزدیک بشم الآن هم که من اینجا نشستم شما نیستی ,با بابایی رفتی فوتبال تازه دعا میکنی که هفته ی آینده هم تعطیل باشه که امیدوارم نباشه چون خیییییییییییییییلی دیگه عقب میمون...
17 بهمن 1392

این نیز بگذرد......

گل پسر تاج سرم عزیـــــــــــــــــزم , منو ببخش مامان جونم که این دفعه خیلی دیر اومدم سر وقت وبلاگت آخه خودت که در جریانی , میدونی که چه روزای بدی رو دارم میگذرونم و احتمالا چه روزای بدتری پیش رو خواهم داشت , این جوجه کوچولو منو کشته  کمرم که درد میکنه , معده م که دائم اوضاعش به هم ریخته ست , سرم که یکسره گیج میخوره (اگه این قرصا نباشه که اصلا نمیتونم سرمو نگه دارم ),از همه بدتر دندونام از یک کنار شروع کردن به درد کردن اصلا نمیتونم رو هم فشارشون بدم , غذا خوردنم که شده مثل آدمای صدساله (دیگه خودت بدون چجوری!!!)دهنم هم که آفت زده به چه بزرگی , لثه هام که همشون متورم شدن , گلوم هم که درد گرفته, نمیدونم چه سریه که هم...
4 بهمن 1392