این نیز بگذرد......
گل پسر تاج سرم
عزیـــــــــــــــــزم , منو ببخش مامان جونم که این دفعه خیلی دیر اومدم سر وقت وبلاگت آخه خودت که در جریانی , میدونی که چه روزای بدی رو دارم میگذرونم و احتمالا چه روزای بدتری پیش رو خواهم داشت , این جوجه کوچولو منو کشته
کمرم که درد میکنه , معده م که دائم اوضاعش به هم ریخته ست , سرم که یکسره گیج میخوره (اگه این قرصا نباشه که اصلا نمیتونم سرمو نگه دارم ),از همه بدتر دندونام از یک کنار شروع کردن به درد کردن اصلا نمیتونم رو هم فشارشون بدم , غذا خوردنم که شده مثل آدمای صدساله (دیگه خودت بدون چجوری!!!)دهنم هم که آفت زده به چه بزرگی , لثه هام که همشون متورم شدن , گلوم هم که درد گرفته, نمیدونم چه سریه که همه چی با هم خراب شده من تا قبل از بارداری دندونام اینقدر مشکل دار نبود یکی دو تاش خراب بود ولی میشد نگهشون داشت تا یکسال دیگه
خلاصه اصلا حال و احوال درست حسابی ندارم , تو اینترنت خوندم که باید کالری بیشتری این روزا به بدنم برسه ولی با این اوضاع مگه میشه !!!
یکسره گرسنمه ولی نمیتونم از دست این دندونای لعنتی چیزی بخورم , دیگه این فرشته کوچولو از ذخایر ارزی باید تغذیه کنه
بدبختی جرات هم ندارم برم پیش دکتر ولی اگه بخواد همینجوری پیش بره دیگه مجبورم برم , تازه با این اوضاع احوال ناجور من بیچاره , معلمتون توقع داره برای جشنواره ی جابر یه چیزی درست کنیم ببریم مدرسه
برو بابا دلت خوشه!!! من خودمو , خونه مو , ایمانمو بتونم راست و ریست کنم هنر کردم دیگه والا حوصله ی فکر کردن و طرح درست کردن برای مدرسه رو ندارمممممممممممممم
خلاصه اینه جریان این روزای ما , ایشالا زودتر تموم بشه و همه ی اینا تبدیل بشه به خاطره
اینم یه عکس هویجوری که من خییییییییییییییییییییییییلی دوسش دارم.
تو رو با دنیا عوض نمیکنم تو خودت میدونی..............