باغ پرندگان.
یکی دو ماه پیش , یه روز جمعه رفته بودیم خونه خاله ( مادرجون پدری بچه ها) با لباسای راحتی بچه ها , بعدازظهری حوصله ی همگیمون سر رفته بود , این بود که تصمیم گرفتیم بریم باغ پرندگان مشهد , هیچی دیگه چون فاصله خونه هامون زیاد بود و نمیتونستیم بریم و برگردیم , ایمان طفلک که با همون لباسا اومد , واسه کیانم از امیرعلی لباس قرض گرفتیم و رفتیم.
اینجا یه طوطی بامزه بود که دونه های ذرتو پوست میکرد و میخورد , خیلی بامزه بود و ایمان و بردیا خیلی خوششون اومده بود.
کیان و امیرعلی=تام و جری
پسرای خوشکل من
فدای جفتتون
شترمرغای چندشاینقدر از شتر و شترمرع بدم میاد
کیان از دور حیوونا رو دوست داره , نزدیکش که میان میترسه و جیغ میزنه
ایمانم که هر چی چیپس داشت داد به پرنده ها
پی نوشت : از مسافرت چند روز گذشته مون , یه آفت بزرگ رو زبون پسرکم به جا مونده که اگر چه درد نداره ولی منظره ی بسیار بدی داره , امیدوارم زودتر خوب بشی پسرککککککککک.