دندان دردسرساز!!!!!!!!!
نفسسسسسسسسس مادر
بالاخره کار این دندونت کشید به دندونپزشکی , هرچی میخواستم که نریم نشد دندونت شل شده بود , خیلی خیلی شل بود ولی اصلا نمیفتاد این دو سه شب آخر که دیگه درد گرفته بود , البته برات قابل تحمل بود ولی پریشب که رفتیم خونه ی مادر جون یکدفعه مثل اینکه درد گرفت , گریه میکردی و میگفتی : دندونم درد میکنه
اولش فکر کردم به خاطر اتفاق چند لحظه قبل ناراحتی و اینو بهانه کردی گفتم : بریم تو ماشین خوب میشی ولی مثل اینکه واقعا دندونت درد میکرد
ساعت نه و نیم شب رفتیم ولی هیچکدوم از دندونپزشکیا باز نبود شانس ما اون شب خیلی زود همه جا تعطیل شده بود با هزار سختی یه مطب باز پیدا کردیم و رفتیم , البته اونم دکترش داشت میرفت ولی وقتی دید گریه میکنی منصرف شد و گفت : بیا ببینم دندونت چی شده ؟؟
خلاصه شما که رفتی تو اتاق من از همون مطب اومدم بیرون , من اصلا از تو ماشین نمیخواستم بیام بیرون ولی خیلی اصرار کردی و گفتی بیا , بیرون از اتاق یکسره دعا میکردم که برات راحت باشه و زیاد اذیت نشی عشق من کاش درد دندونت میفتاد تو دندون من
بعد از یک ربع اومدی بیرون با دو تا دندون کشیده الهی بمیرم برات مادرررررررر جلوی دهنت به قول خودت چاله شده , حالا واقعا شدی مثل یه دانش آموز کلاس اولی , اینقدر با نمک شدی!!میخوام همه ی دندونای کوچولو تو نگه دارم , به بابایی گفته بودم دندوناتو که دکتر کشید حتما بیاری
شبش که اومدیم خونه , اصلا از فکر و خیالهای جورواجور خوابم نبرد . راستش از خودم ناامید شدم با خودم میگفتم : آخه من که مثلا یه مادرم باید اینقدر ضعیف باشم !!! اگه یه مادر نتونه تو مواقع سختی کنار بچه ش باشه آخه به چه درد میخوره !! من که حتی طاقت دیدن یه تزریق ساده رو بهت ندارم و حتی نگاه نمیتونم بکنم اگه پس فردا خدای نکرده , گوش شیطون کر , زبونم لااااااااااااااااااااااال یه اتفاق سختی برات افتاد من چجوری میتونم کنارت باشم و تازه بهت روحیه بدم ؟؟؟!!!
پارسال به خاطر یه اتفاق کوچیک یکی از این دکترای پول پرست بی وجدان , بهم گفت : بچه ات همین الآن باید بره بیمارستان و عمل بشه همون موقع داشتم پس میفتادم تو هم که حال منو دیدی بدتر ترسیده بودی و همش میگفتی: من بیمارستان نمیرم ........
اون اتفاق خدارو صد هزار مرتبه شکر چیزی نبود و پیش یه دکتر دیگه که رفتیم گفت : اصلا نیازی به بیمارستان نیست , با دو تا شربت خوب میشه و واقعا هم نیازی به بیمارستان نبود ولی اگه کارت به بیمارستان میکشید چی؟؟ من چجوری باید کنارت میموندم ؟؟چجوری باید دلداریت میدادم وقتی خودم از تو بدترم؟؟البته میدونم که خدا به هر کسی سختی میده , هزار برابر بیشتر طاقت و صبر بهش میده ولی ..................
آخرش دیگه به خدا گفتم : خدایا تو که منو میشناسی , تو که میدونی من چجوریم , تو که خودت منو با همین اخلاق و روحیه آفریدی پس همونطور که تا الآن مواظبش بودی از این به بعد هم مواظب پسرم باش , خدایا هر چی درد و مریضی هست بنداز به جون من.
به قول مجنون البته با کمی تغییر : از عمر من آنچه هست بر جای/بستان و به عمر ایمان افزای.
خداوندا.....................................