جشن سال نو
سلام هستی من امروز تو مهدتون جشن سال نو دارین دیشب به خاطر همین مسئله نزدیک بود دعوات کنم میدونی چراςآخه من از ساعت هشت و نیم بهت گفتم برو بخواب که صبح سرحال بیدار شی اصلا تو گوشت فرو نرفت که نرفت هی رفتی تو اتاق هی اومدی بیرون تا ساعت ده و نیم همین برنامه رو داشتیم‚آخرش دیگه نزدیک بود حسابی به هم بریزم به من میگی:من خودم میدونم کی بخوابم.بله میدونی ولی نمیدونی که وقتی دیر میخوابی صبح چه مصیبتی دارم واسه بیدار کردنت. از جشنت بگم ã شما تو جشنتون نقش سنجد رو داری شعرش هم اینه: من سنجد لباس گلی سرخ و سپید و تپلی با ناز و اطوار و ادا نشسته ام پیش شما عید شما مبارک عید شما مبارک و...