جشن سال نو
سلام هستی من
امروز تو مهدتون جشن سال نو دارین دیشب به خاطر همین مسئله نزدیک بود دعوات کنم
میدونی چراςآخه من از ساعت هشت و نیم بهت گفتم برو بخواب که صبح سرحال بیدار شی اصلا تو گوشت فرو نرفت که نرفت هی رفتی تو اتاق هی اومدی بیرون تا ساعت ده و نیم همین برنامه رو داشتیم‚آخرش دیگه نزدیک بود حسابی به هم بریزم به من میگی:من خودم میدونم کی بخوابم.بله میدونی ولی نمیدونی که وقتی دیر میخوابی صبح چه مصیبتی دارم واسه بیدار کردنت.
از جشنت بگم ã شما تو جشنتون نقش سنجد رو داری شعرش هم اینه:
من سنجد لباس گلی
سرخ و سپید و تپلی
با ناز و اطوار و ادا
نشسته ام پیش شما
عید شما مبارک
عید شما مبارک
ولی شما نقش سنجد رو دوست نداری میدونی چراς
آخه از تپلی خوشت نمیاد
به من میگی نمیخوام برم بگم تپلی
آخه عشششششششششق مامان مگه تپل بدهςهر چی بهت میگم اشکال نداره تپل بودن خوبه بچه های تپل خیلی دوست داشتنین مگه گوش میدی یه ریز میگی میخوام به مربیم بگم نقشمو عوض کنه.پسر گلم الآن وقت عوض کردنه نقشهςحالا که شعرو کامل یاد گرفتی و کلی تمرین کردین.نمیدونم بالاخره چیکار میکنی خدا کنه نمایش رو خراب نکنی.
فدات بشم نفس مامان که چه فکرایی تو اون سر کوچولوته.