ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
 کیان نازنین من کیان نازنین من، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

♛ایمان هدیه آسمان♛

جوجه های ایمان!!!!!!

پسرک عزیز من  دیروز رفته بودیم پنج شنبه بازار , از شانس خوبت اونجا پربود از جوجه مرغ , جوجه اردک , جوجه غاز , جوجه خونگی  تا چند وقت پیش هر جا جوجه بود یه جورایی حواستو پرت میکردم تا هوس خریدنشون به سرت نخوره ولی دیروز از بس پر بود از جوجه , دیگه نشد کاریش کنم   برای خودت دو تا جوجه کوچولوی زرد گرفتی و اومدیم خونه , تو حیاط هم پسر همسایه جوجه هاتو دید و اونم مامانشو مجبور کرد بره براش جوجه بخره , خلاصه شما دو تا به اضافه ی دختر همسایه پایینی به اضافه ی دوتا بچه ی همسایه سمت راست خونه و سه تا بچه های همسایه سمت چپمون از ساعت دوی بعد از ظهر تا نه و نیم شب تو حیاط بازی کردین با جوجه هاتون و هر چقدر ما مامانای ...
19 ارديبهشت 1393

گپ و گفت مادر پسری.....

دیروز ایمان به من میگه : مامانی اگه نی نی به دنیا بیاد و بخواد منو اذیت کنه من میزنمش !!! من میگم : آخه ایمان اون کوچولوئه , گناه داره ایمان میگه : مامان , اگه از الآن بخوای ازش طرفداری کنی من دیگه دوسش ندارم. حالا ایمانی که این حرفو میزنه , دیشب بعد از اینکه از خونه عمه عاطفه اومدیمو نی نی شو دیده , به شدت دلش میخواد که داداشش زودتر به دنیا بیاد و همش میگه : کی میخواد به دنیا بیاد ؟؟ کی صد روز دیگه میگذره ؟؟. آدم نمیدونه دم خروس رو باور کنه یا قسم حضرت عباس رو به من میگه : اصلا دوست ندارم با یه دختر تو خیابون راه برم . میگم : خب اگه ازدواج کنی نمیخوای با خانمت بری بیرون ؟؟ م...
17 ارديبهشت 1393

جنسیت نی نی کوچولوی ما☺☺☺☺

گل پسر نازنینم , ایمان عزیززززززززززززززززززز خودم سلام عرضم به حضور انور ایمان خودم و دوستای مهربونم , دیشب بالاخره بعد از کلی استرس و نگرانی از لحاظ اینکه کوچولوی تو راهی من سالمه و مشکلی نداره رفتم سونوگرافی  اینقدر طپش قلب داشتم که حتی صدای تاپ تاپ قلبمو خودم میشنیدم , دست و پام به لرزه افتاده بود آخه هفته ی قبل خونده بودم که یه خانمی تو همین ماه شش که من هستم رفته بود سونو , فهمیده بود که مغز بچه آب آورده بود و دکتر همون موقع ختم حاملگی رو اعلام کرده بود , با اینکه میگفت : حرکتاش خوب بود و قلبش هم درست کار میکرد !!! یا یه خانم دیگه ای دوقلوهاشو بدون هیچ علت خاصی تو همین سن از دست داده بود , این چیزا حسابی با...
14 ارديبهشت 1393

دوستان عزیزم , روزتون مبارک

سلام به همه ی دوستای خوبم و به ایمان عزیزززززززززززززم دوستان گلم شرمنده ی همه تون هستم که نه تونستم روز مادر رو بهتون تبریک بگم , نه جواب کامنتای پر محبتتون رو سر وقت بدم دقیقا از روز شنبه اینترنتمون قطع شد و تا همین ده دقیقه پیش قطع بود , من همینجوری امدم ببینم وصل میشه یه نه که در اوج ناباوری دیدم وصل شده کلی خوشحال شدم و سریع اومدم که روز مادر رو البته با تاخیر به همه ی شما دوستای گلم تبریک بگم ایشالا سالهای سال سایه تون روی سر بچه های نازنینتون باشه من و ایمان و نی نی مون هم حالمون خداروشکر خوبه , دلیل اینکه نمیام برای پست جدید , اینه که نمیدونم چرا این روزا اینقدر بی حوصله م , حتی به کارای روزمره م به زور میرسم , ببخشید ک...
3 ارديبهشت 1393

کوچولوی عزیزم , اولین لمس بودنت بر خودمممممممممممم مبارکککککککککککک

نفس مامان الهی که من فدای اون دست و پای کوچولوت بشم که از دیشب منو حسابی مستفیظ کردی نازنین من , دیشب که خونه ی دایی محسن خوابیده بودیم حسابی سورپرایزم کردی و خوشحال شب که میخواستم بخوابم احساس کردم داری حرکت میکنی  و فکر کردم مثل دفعه های پیش یه حرکت کوچولو هست و تمام ولی دیدم نه مثل اینکه فسقلی من میخواد به مامانش عیدی بده به هر طرف که میخوابیدم سریع همون طرف پرپر میکرد , همین الآن هم که دارم مینویسم داری تکون میخوری عشششششششششششششششششششق من با اینکه از چند وقت پیش حرکت های کوچولوتو حس میکردم ولی از دیشب تا الآن حسابی خوشحالم کردی با تکونای پیاپی و مکررت کوچولوی بیست سانتی من شما الآن دقیقا چهار ماه و دوهفته ...
21 فروردين 1393

ایمان , کچل میشوددددددددددددد!!!!!!

از اول هفته که مدرسه رفتن آقا ایمان شروع شده , هر روز میاد خونه و میگه : من میخوام کچل بشم !!!همه ی دوستام کچل شدن منم میخوام کچل بشم هر چی امروز فردا کردیم بلکه این فکر کچلی از سرش بیفته , دیدیم نه بابا انگار فایده نداره تو تصمیمی که گرفته بدجوری مصممه میگه : میخوام سرم هوا بخوره !! نمیدونم اینو دیگه از کی یاد گرفته خلاصه بر خلاف میل من کار خودش رو کرد و پریشب بابایی موهاشو .... از حموم که بیرون اومده میگه : مامانی سرمو محکم لیف زدم!! ایمان من با سر پر از مو..... ایمان من با سر خالی از مو..... خدا کنه زودتر موهات در بیاد , دیشب که با دایی محمد رفته بودیم بیرون اولش کلی خجالت میکشید و میگفت ...
21 فروردين 1393

تقویم ایمانم

تقویمایی که زحمت درست کردنش رو بابایی برای ایمان نازنینش کشیده برآمد باد صبح و بوی نوروز  به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز . ...
28 اسفند 1392

جشن عید ≧✯◡✯≦

پسر خوشکل من , هدیه ی آسمانی منننننننننننن دیروز با همدیگه رفتیم مدرسه تون , جشن آخر سال بود و دوست داشتم بیام و پیشت باشم این مدرسه رفتنمون هم ماجرایی داشت برای خودش , هوا دیروز به شدت بارونی بود از اول زمستون بارونی نباریده بود دیروز که من میخواستم بیام مدرسه بارون شروع شده بود , به سرویست اس دادم که نیاد گفتم : حالا که قراره منم بیام خب چه کاریه که شما با سرویس بری و من تنها , با هم میریم . آژانس که گفت : ماشین نداریم و باید نیم ساعتی صبر کنین , فرصت صبر کردن که نداشتیم با اتوبوس هم که به خاطر تکوناش نمیخواستم بریم , زنگ زدم به بابایی و بهش گفتم : که ما یه جایی بیرون از خونه وایمیستیم . بابایی هم که اینقدر سرش شلوغ بود متوجه ن...
28 اسفند 1392

پژمان!!!!!!!!!

دیشب داشتم با ایمان بازی حروف میکردیم , قرار بود با حرف اسم بگیم .من شروع کردم و گفتم : پریسا . ایمان : پژمان جمشیدی . من : پریا. ایمان : پژمان منتظری !! من : پوریا. ایمان : پژمان نوری !! من : ایمان این چه وضعشه , تو که همش داری میگی پژمان که !!! ایمان ( با یه لحن خیلی مطمئن ) : مامان اشتباه نکن , این پژمان با اون یکی پژمان فرق میکنه , اون جمشیدیه , این منتظریه , این یکی هم نوری !!! یعنی من تو عمرم اینجوری قانع نشده بودم ایمان خیلی دوست داشت صدای قلب نی نی مونو بشنوه , چند روز پیش که رفته بودم دکتر , ایمان هم باهام اومد , بعد که اومدیم از مطب بیرون بهش گفتم : خب ایمان جون صدای قلبشو شنیدی ؟...
18 اسفند 1392