پژمان!!!!!!!!!
دیشب داشتم با ایمان بازی حروف میکردیم , قرار بود با حرف اسم بگیم .من شروع کردم و گفتم : پریسا .
ایمان : پژمان جمشیدی .
من : پریا.
ایمان : پژمان منتظری !!
من : پوریا.
ایمان : پژمان نوری !!
من : ایمان این چه وضعشه , تو که همش داری میگی پژمان که !!!
ایمان ( با یه لحن خیلی مطمئن ) : مامان اشتباه نکن , این پژمان با اون یکی پژمان فرق میکنه , اون جمشیدیه , این منتظریه , این یکی هم نوری !!!یعنی من تو عمرم اینجوری قانع نشده بودم
ایمان خیلی دوست داشت صدای قلب نی نی مونو بشنوه , چند روز پیش که رفته بودم دکتر , ایمان هم باهام اومد , بعد که اومدیم از مطب بیرون بهش گفتم : خب ایمان جون صدای قلبشو شنیدی ؟؟
ایمان : اون که همش صدای آب بود !!!
من : خب نی نی ها تا نه ماه تو آبن دیگه .
ایمان : خب پس چرا وقتی به دنیا میان اگه بران تو آب خفه میشن ؟؟
خب بچه راست میگه دیگه , من هم که جوابی نداشتم گفتم : خودت که بزرگ بشی میفهمی خدا خیرش بده اون کسی رو که این جمله رو اختراع کرد وگرنه آبرومون جلوی بچه های این دوره زمونه میرفت
پریروز سرشو کامل برده بود رو کاغذ و داشت یه چیزی می نوشت , من که داشتم طرفش میرفتم گفت : مامان به من نگاه نکن , زود کارتو انجام بده و برو .
من هم رفتم بعد از چند دقیقه اومد با این کاغذ تو دستش...
عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم عاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــقتم .فدای تو پسر مهربونم بشم من الهیییییییییییییییییییییییییییییی.