ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
 کیان نازنین من کیان نازنین من، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

♛ایمان هدیه آسمان♛

یک شب خیلی خیلی بد!!!!

دیروز رفته بودیم برای ایمان جونم لوازم التحریر بخریم , کارمون هم خیلی طول کشید یه پنج ساعتی بیرون بودیم , گرچه هنوز مونده یه کم دیگه از وسایل آقا ایمان قبلشم رفته بودیم دو سه جای دیگه , خلاصه روز پرکاری بود , منم اینقدر سرم درد گرفته بود فقط دلم میخواست یه جای آروم باشم و فقط بخوابم ولی نمیشد , تا خونه اومدیم و شام درست کردم و لباسای کیان و عوض کردم و یه کم دوروبرو مرتب کردم شد ساعت یک , چشام دیگه باز نمیشد کیان هم که قربونش برم زود خوابید و منم خوشحال که حالا راحت میخوابم و سرم بهتر میشه , نمیدونم چشمم شور بود یا چیز دیگه آقا از ساعت یک و نیم این آقا کیان هر نیم ساعت بیدار شد و جیغ میکشید و گریه میکرد , تا ساعت شش صبح همین برنامه رو داشت...
19 شهريور 1393

روزانه های من و ایمان و کیان.

گل پسرای نازنینم سلام  ایمان جون عزیزم دیگه کم کم داریم به روزای آخر تعطیلات نزدیک میشیم , تقریبا دو هفته دیگه مدارس باز میشه و دردسرای من شروع ایمان مشقاتو بنویس / ایمان صبحونه چی بذارم برات ( هر چی هم میگم که میگی نه , از تخم مرغ که بدت میاد , کره و خامه و مربا هم که لب نمیزنی , سالاد الویه و بقیه غذاهای این شکلی رو هم برای مدرسه دوست نداری , فقط میمونه پنیر و سیب زمینی سرخ کرده ) , ایمان جان لباساتو بذار تو اتاقت , کیفتو مرتب کن و.......خدا به دادم برسه با حالت تهوع صبحگاهیت من چه کنم ؟؟؟ای خداااااااااااااااا این روزا گاه گداری کتاب داستاناتو برمیداره و از روش مشق مینویسی , روخوانی میکنی , بعضی وقتا هم که من بر...
15 شهريور 1393

تولدت مبارک ایمان عزیز من

پسر عزیز من دیروز سالروز تولدت بود و من نتونستم به موقع بهت تبریک بگم , البته زبونی که بیش از صد بار ولی اینکه بخوام بیام تو وبلاگتو برات مطلب بذارم نشد , دلیلشم اینکه بگم : کیان نذاشت و اذیت کرد و اینا نبود , طفلکی کیان اینقدر بی آزاره که من فعلا نمیتونم ازش گله ای داشته باشم دلیلش فقط و فقط خودت بودی که از دیروز صبح تا عصر با نوید پای کامپیوتر بودی و نتونستم بیام تو وبلاگت , همین الآنم بالا سرم وایسادین و میخواین بازی کنین ولی تا کار من تموم نشه شرمنده خلاصه اینکه پسر گلم , عزیزدلم  تولدت هزاران بار مبارک , ایشالا که 1200000000000 هزار ساله بشی عشق من ایمان جان، خدا را به خاطر خلقت وجودت پاکت سپاس...
3 شهريور 1393

پسرکم به خونه خوش اومدی...

برخاستن از عدم و درآمدن بر سیرت زیبای انسانی باشکوهترین پدیده ی هستیست , این باشکوهترین بر تو مبارک پسر کوچولوی نازنین من پسرکم , عزیزکم , کوچولوی دوست داشتنی من , کیان من ,به دنیای ما خوش اومدی فرشته ی آسمانی من کیان کوچولوی من در تاریخ به دنیا اومدو قدم رو چشم ما گذاشت. کیان من , اولین ساعت تولد نفسای من چ صدای یک پرواز , فرود یک فرشته , آغاز یک معراج و شروع یک زندگی .تولدت هزاران بار مبارک کوچولوی من ...
28 مرداد 1393

آفتاب پرست!!!!!!!

پریروز ایمان یه کاکتوس کوچولو برای خودش خرید , دیروز هم بیچاره همه ی خاکش رو زمین خالی شد و کاکتوسه یه کم شل شد , ما هم گفتیم : دوباره بکاریمش تا خشک نشده داشتیم با ایمان از تو خاک درش میاوردیم که دیدیم اووووووووووووووووووه چه ریشه ی بزرگی داره , یه کاکتوس اندازه انگشت وسط دست , ریشه ای داشت به اندازه ی یه درخت پیر, اغراق نیستا !!!! تمام سطح گلدونو همون ریشه ش گرفته بود ایمان که اینو دید به من گفت : مامان , این کاکتوس کوچولو که اینقدر ریشه داره پس آفتاب پرست به اون بزرگی ریشه ش چقدره ؟؟؟!!! من گفتم : ایمان آفتاب پرست دیگه چیه ؟؟؟ ایمان میگه : همون گلایی که تو باغ دایی محسن هست ,همونایی که هر جا خورشید باشه اونا به همون سمت ...
14 مرداد 1393

روزهای تابستانی ما........

سلام به پسر عزیز خودم ایمان جون و داداش کوچولوش و سلام به دوستان عزیزم اینقدر دیر اومدم که همه چی رو هم تلنبار شده و نمیدونم از کجا شروع کنم اول از ایمان عزیز خودم بگم : از امتحانای پسر خوشکلم که همه شون با موفقیت تموم شد و با کارنامه ای درخشان کلاس اول به سلامتی سپری شد و نام نویسی برای کلاس دوم هم انجام شد , امسال من میخواستم که ایمان بیاد همین مدرسه ی نزدیک خونه تا من راحت تر بهش دسترسی داشته باشم ولی با مخالفت شدید آقا ایمان خان مواجه شدم که میگفت : من همون مدرسه و همون دوستامو دوست دارم و نمیخوام برم یه مدرسه ی جدید !!! ما هم دیدیم بچه اینقدر اونجا رو دوست داره گفتیم باشه و از حرفمون کوتاه اومدیم دوم اینکه ج...
13 تير 1393

برای جگرگوشه هایم

این دوست داشتن است این همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد او درون دل من جای باز کرده است کودکی بازیگوش نازنینی با هوش چشمهایی مشکی پوستی مهتابی گیسوانی چو شب بی مهتاب آری آری آری دوستش میدارم دوستش میدارم من که خود میدانم او یقین سهم من است از بهشت خاکی   ...
13 تير 1393