ایمان عزیزم , تولدت مبارک نازنینممممممممممممم
وقتی نگاه تو به دنیا افتاد
یک حس عجیب در دل ما افتاد
در گوش بهار ، آسمان چیزی گفت
نام تو سر زبان گلها افتاد
تولدت مبارک
امروز یادآوری برای فرشتگان است
که سالها پیش در چنین روزی صدای گریه نوزادی را شنیدند
که خنده های او اکنون دلیل شادی من است
تولدت مبارک عشقم
اگر تو نبـــودی مــن بی دلـــیل ترین اتفـــاق زمیـــن بــودم
تو هـــستی و مـــن محکـــمترین بهـــانه ی خلقت شـــدم
تولدت مبارک عزیز نازنینم
امروز دو شهریور , تولد ایمان عزییییییییییییییزمه , هشت سال پیش همچین وقتایی من منتظر بودم که فرشته ی آسمانی عزیزم رو ببینم , یاد اونروز که میفتم یه حس خییییییییییییلی خوب و عالی میاد سراغم , آخییییییییییی چه زود گذشت
امسال نمیخواستیم برای ایمان تولد بگیریم , قرار بود براش کادو بگیریم و ببریمش شهر بازی یا پاتیناژ,خود ایمان هم قبول کرده بود ولی نمیدونم چی شد که ایمان یهویی هوس تولد گرفتن زد به سرش و اینقدر اصرار کرد و همش هم میگفت : مامان بریم تو باغ دایی تولد بگیریم و فقط با داییا , که راضی شدیم و شنبه من زنگ زدم به داداشم و گفتم : فردا برای تولد ایمان میریم باغشون , دیشب رفتیم یه تولد خیلی ساده و دوستانه و خودمونی گرفتیم و اتفاقا چه خوب شد که رفتیم , کلی حال داد و خوش گذشت
همون اولشم یه سگ کوچولو تو باغ بود که ایمان و کیان و نازنین رو حسابی سرگرم کرد و باهاش بازی کردن ولی آخر شب دیدیم بدبخت افتاده تو جوی آب و خفه شده, کلی براش غصه خوردم
این همون سگ بدبختی بود که گفتم
ایمان و بابایی جون
ایمان و دایی محسن جون
ایمان و دایی محمد جون
ایمان و مامان جون و کیان جون
ایمان و زنداییا و دختر داییا
اینم کادوی تولد ما به پسر عزیزمون به اضافه ی وجه نقد ناقابل
تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست
ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگی ات را تبریک می گویم عزیز نازنینمممممممممممممم