یک آخر هفته ی عالی......
نازنین من
تو این دو روز گذشته حسابی بهت خوش گذشت, پنج شنبه که خونه عمه عاطفه بودیم و شما جوجه ها حسابی آتیش سوزوندین و با سر و صداهاتون رو اعصاب همه موتورسواری کردین(البته من که نمیدونم چرا تازگیا از سر و صدا خوشم اومده)
شب که داشتیم با عموتقی و خونواده اش برمیگشتیم خونه , یه دفعه وسط راه تصمیم گرفتیم بریم طرقبه.اونجا هم چون شما با محمد بودی و همبازی داشتی حسابی بهت چسبید , ماشالا به این همه انرژی,شما بچه ها اگه چند روز پشت سر هم با هم بازی کنین , بازم انگار خستگی ناپذیرین.
جمعه هم که طبق معمول هر سال خونه ی عمو کاظم بودیم چون زن عمو جون (مامان بردیا جونی)سیده , برای همین ما هر سال عید غدیر میریم خونه شون,اونجا هم یه عالمه بازی کردین و یه کم تو سر و کله ی همدیگه زدین و خلاصه آخر هفته خوبی بود هم برای شما بچه ها , هم برای ما بزرگترها
ایمان و مرتضی جووووووونی
باغچه رو هم که حسابی شخم زدین!!!
و آقا پلیسه ی خوش تیپ خودم.
عاشششششششششششقتم عششششششششششق من