پسرکم پنج ماهگیت مبارککککککککککک
پسر عزیز دردونه ی من , پنج شنبه پنج ماهه شد و به سلامتی قدمای کوچیکشو گذاشت تو ششمین ماه زندگیش
به همین سادگی و به همین خوشمزگی پنج ماه از حضور فرشته ی کوچولومون تو خونه ی ما گذشت , اینقدر روزا با شتاب میرن و میان که تا به خودم میجنبم میبینم یک ماه به سن پسرکم اضافه شد
کیان نازنین من , تو این یکماه خیلی پیشرفت داشت , اولیش اینکه تقریبا از اوایل پنج ماهگیش غلت زدن رو به صورت حرفه ای یاد گرفته و از این ور خونه به اونور برا خودش غلت میزنه و با هر چی دم دستش بیاد من جمله : شارژر و اتو و سفره و...بازی میکنه , این بلا فکر کنم از اون شیطونا بشه , وقتی که داره با یه چیز ممنوعه بازی میکنه , اینقدر بی سروصدا کارشو انجام میده مثلا چند روز پیش من تو اتاق بودم و کیان تنها تو هال داشت برا خودش غلت میزد و حرف میزد , یهو دیدم سروصداش قطع شده اومدم تو هال دیدم فضولچه ی من داره با شارژر بازی میکنه , اونم شارژر تو برقمنم از برق کشیدمش , فکر کنم یه نیم ساعتی مشغول بود و بازی میکرد و به من کاری نداشت
دیگه اینکه به فرهنگ لغاتش چند تا حرف دیگه اضافه شده : ب ب , د د , نه نه , مم مم اینا رو راحت میگه , وقتی هم که عصبانیه که میفته رو دور تند و به همین ترتیبی که نوشتم میگه
فکر کنم تا یکی دو هفته ی دیگه یا حداکثر یک ماه دیگه چهار دست و پا راه بره , چون الآن قشنگ پاهاشو خو میکنه و شکمشو بالا میده و حالت چها دست و پا رفتنو به خودش میگیره
حموم کردنو خیلی دوست داره و هر وقت میبرمش حموم تو آبا دست و پاشو تکون میده , از صدای شلپ شولوپ آب خیلی خوشش میاد
یه کوچولو میتونه بشینه و خودشو نگه داره
تقریبا دو هفته ی پیش اولین عروسی عمرشو رفت , اینقدر با تعجب به همه نگاه میکرد , وقتی هم که رقص نورو دید اینقدر هیجانی شده بود و جیغ میکشید
از توپ و بادکنک خیلی خوشش میاد و هر جای خونه باشه خودشو به سمت اونا میکشونه
غذاخوردنو خییییییییییییییییلی دوست داره , یعنی آدم تا یه لقمه غذا میخوره اینقدر نگاه میکنه و حرکت قاشقو دنبال میکنه که همون غذا کوفت آدم میشه , از گلوی آدم نمیره پایین , موقع چای خوردن که دیگه نگو , همچین زل میزنه و لب و دهنشو یه جوری میکنه که من اصلا نمیتونم چای بخورم , مجبورم شریکش کنم
خلاصه وروجکی شده برای خودش که بیا و ببین , جونم براش دررررررررررررررر میره , فداااااااااااااااااااااااش
بازی با شارژر
کیان آماده برای رفتن به عروسی
حین ارتکاب جرم , بازی با اتو
هیچی از دست کیان در نمیره
پسرکم با داداشش شکلات صبحانه خورده
عزیزمی جوجه کوچولو
جگرگوشه هایمممممممم
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از شر حسود چمنش
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش