عزیزانم تولدتان مبارک
تا عشق آمد دردم آسان شد خدا را شکر
مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر
شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من
لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر
من باغبان تازه کاری بودم اما او
یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر
او آمد و باران رحمت با خودش آورد
گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر
سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم
شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر
مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است
دلواپسی هایم دو چندان شد،خدا را شکر !!!
پسران شیرین و دوست داشتنی من , تولدتان مبارک
به سرعت نور داره روزا و ماهها و سالها میگذره , انگار همین دیروز بود که من واسه به دنیا اومدن جفتشون لحظه شماری میکردم , واسه ایمان که همش ذوق و شوق بود ولی برای کیان یه کمی استرس و نگرانی , این ذوق و شوقو همراهی میکرد, چقدر زود گذشت !!ایمان نه سال و کیان دو سال
کیان عزیزم تو دو سالگی ( البته تقریبا از یک ماه پیش ) جملات رو میگه
خودشو رقیب سرسخت ایمان میدونه و هر کاری اون بکنه , اینم باید بکنه
همیشه ایمان میگفت دوست دارم بتونم با داداشم بازی کنم و الآن به لطف خدا به آرزوش رسیده
جملات و کلمات رو غلط غولوط میگه کیان و من دیوانه وار حرف زدنشو دوست دارم و دلم میخواد زمان تو همین سنی که کیان هست متوقف بشه
ایمان حس برادرانه و حمایت کنندش از ایمان خیلی قویه , شاید جایی که خودمون باشیم خیلی مواظب کیان نباشه ولی وقتی ما نیستیم به شدت مواظبشه و هواشو داره
خلاصه زندگیمون آروم و پر از آرامش و خوشبختی داره طی میشه
خدایا شکرت , به خاطر همه چیز
ایمان و کیان , شهریور 86و مرداد93
ایمان و کیان مرداد95