روزهای تابستانی ما........
سلام به پسر عزیز خودم ایمان جون و داداش کوچولوش و سلام به دوستان عزیزم اینقدر دیر اومدم که همه چی رو هم تلنبار شده و نمیدونم از کجا شروع کنم اول از ایمان عزیز خودم بگم : از امتحانای پسر خوشکلم که همه شون با موفقیت تموم شد و با کارنامه ای درخشان کلاس اول به سلامتی سپری شد و نام نویسی برای کلاس دوم هم انجام شد , امسال من میخواستم که ایمان بیاد همین مدرسه ی نزدیک خونه تا من راحت تر بهش دسترسی داشته باشم ولی با مخالفت شدید آقا ایمان خان مواجه شدم که میگفت : من همون مدرسه و همون دوستامو دوست دارم و نمیخوام برم یه مدرسه ی جدید !!! ما هم دیدیم بچه اینقدر اونجا رو دوست داره گفتیم باشه و از حرفمون کوتاه اومدیم دوم اینکه ج...