طراحی با اثر انگشت
گل قشنگ من
خدا رو شکر , گوش شیطون کر !!!! یه دو هفته ای هست که دیگه خیالم راحته,دیگه اصلا برای مدرسه رفتن اذیت نمیکنی,خودت مثل یک آقای متشخص و جنتلمن میری و میای , مشق و تکالیفت رو هم راحت انجام میدی تازه خودت میگی:مامانی بیا با هم مشقامو بنویسیمدو شب پیش رفته بودیم خونه ی دایی محسن , وقتی داشتیم برمیگشتیم تو ماشین بهم میگی:دلم برای دایی محسن میسوزه.!گفتم چرا؟گفتی :چون تنهاست , شب تنهایی میترسه!!(زندایی و سارا رفته بودن شهرستان پیش فرشته)گفتم : خب میموندی پیش دایی.گفتی:نمیشه,آخه مشقامو چیکار کنم؟؟کی بنویسم؟؟!!!!!
الهی فدات بشم من که اینقدر به فکر مشقات بودی.
یه روز هم اومدم مدرسه که از معلمت بپرسم حال و احوالت چجوریه,البته یه کم هنوز زوده ولی خب گفتم بیام ببینم چجوری هستی؟معلمتون که ازت خیــــــــلی راضی بود,میگفت:سرعت نوشتنت خوبه,درکت از مطالب کتاب خوبه,همه چیو زود میفهمی خلاصه همه چی خوب بود.واااااااای من که اینقدر خوشحال شدم , اصلا تو آسمونها بودم .امیدوارم همیشه همینجور بمونی تا ..........
چند روز پیش رفته بودیم سر کار بابایی , همینجوری که داشتم قفسه های کتابها رو نگاه میکردم چشمم خورد به یک کتاب جالب , عنوانش هم این بود:طراحی با اثر انگشت.خودم که خیلی خوشم اومد شما هم خیلی دوست داشتی . گفتم برش دارم بیایم خونه با هم کار کنیم .خلاصه آوردمش و اومدیم و نشستی به طراحی کردن و یه دو سه ساعتی مشغول بودی و ماحصل زحماتت این شد......
خیلی قشنگن,مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیـــــــــــــــــــــــــــــزترین من
از خدا برایت چیزی میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد.........