ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
 کیان نازنین من کیان نازنین من، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

♛ایمان هدیه آسمان♛

باغ پرندگان.

یکی دو ماه پیش , یه روز جمعه رفته بودیم خونه خاله ( مادرجون پدری بچه ها ) با لباسای راحتی بچه ها , بعدازظهری حوصله ی همگیمون سر رفته بود , این بود که تصمیم گرفتیم بریم باغ پرندگان مشهد , هیچی دیگه چون فاصله خونه هامون زیاد بود و نمیتونستیم بریم و برگردیم , ایمان طفلک که با همون لباسا اومد , واسه کیانم از امیرعلی لباس قرض گرفتیم و رفتیم. اینجا یه طوطی بامزه بود که دونه های ذرتو پوست میکرد و میخورد , خیلی بامزه بود و ایمان و بردیا خیلی خوششون اومده بود. کیان و امیرعلی=تام و جری پسرای خوشکل من فدای جفتتون شترمرغای چندش اینقدر از شتر و شترمرع بدم میاد ...
4 خرداد 1395

اولین جمله ی کیانننننننننننن

امروز 1395/2/1   کیان عزیز من در سن یکسال و هشت ماهگی و هفت روزگی اولین جمله رو گفت . هوووووووووووووورررررررررررررررراااااااااااااااااااااااااا سر سفره به داداشش گفت : آب بییز .وای اینقدر خوشحال شدم که نگو .فکر کردم از دهنش پریده ولی چندبار که گفتم درست تکرار کرد. نفسمی کیان کوچولوووووووووووووووووو ...
1 ارديبهشت 1395

کیان اینقدر کار نکن!!!!!!!!!

امروز کیان داشت پفیلا میخورد که یهو همه شونو ریخت رو زمین , مادرجونش بهش میگه: کیان چرا اینارو ریختی؟؟ منم همون موقع تو آشپزخونه بودم , بعد کیان اومد تو آشپزخونه و از تو کشو جارودستی رو برداشت و رفت تو هال و همه اونایی که ریخته بودو جارو کرد من به ایمان گفتم : ایمان نگاه , هروقت کیان یه کار اشتباه میکنه سریع درستش میکنه . ایمان رو کرد به کیان و گفت : اَه !!!کیان خودشیرین !!چرا کار خرابتو درست میکنی که مامان به من این حرفارو میگه!!! ...
1 ارديبهشت 1395

دایره ی لغات کیان من

حرف زدن کیان خیلی خوب شده , تقریبا دیگه هرچی بگیم تکرارر میکنه , اونم با زبون و لهجه ی شیرین و قشنگ خودش که من عاشقشم پشه بند چادریشو هر جا باشه پیدا میکنه و میره ایمانو صدا میکنه و میگه:توس توس یعنی بریم توش با ایمان میره تو چادر و کلی بازی میکنه هر جای بدنش که به جایی بخوره سریع میاد و همون جارو نشون میده و میگه : بوس بوس میخوایم بریم جایی میره کفشاشو میاره و میگه : بِ بِ میگیم : کجا ؟ میگه : بازار صبح که از خواب بیدار میشه با صدای خواب آلود میگه : بابایی ؟ میگم : نیست.میگه : دادایی ؟ میگم نیست رفته مدرسه بگیر بخواب . راحت میگیره میخوابه دیگه تا ده و نیم یازده با هم میخوابیم زندایی ...
19 فروردين 1395

کتاب.....

دیروز ظهر ایمان با باباش از مدرسه اومد , تو دستشم یه کتاب کوچولو بود , میگه : اینو با پول تو جیبی خودم واسه کیان گرفتم با وجود اینکه کیان زیاد اهل کتاب نیست ولی این کتابو دوست داره , چپ میره راست میره , همون کتابو برمیداره و به سبک خودش مطالعه میکنه ...
19 فروردين 1395

آآآآب

چند دقیقه پیش کیان اومده میگه :آب آب به ایمان ميگم :برو يه ليوان آب بهش بده، ایمان هم رفت که آب بده به کیان ولی هر چی ليوانو جلوش می گرفت کیان لیوان رو پس میزد و قبول نمیکرد،به ایمان گفتم :حتما منظورش به چیز ديگه ست ایمان به کیان گفت بهم نشون بده. کیان هم بدو بدو رفته جای کامپیوتر به ایمان ميگه آب.خلاصه فهمیدیم منظور بچه کلیپ آب بازی پارسال کیاانه که از صبح چند بار نگاش کرده بود ...
17 فروردين 1395

محبت برادرانه...

چند وقت پیش ایمان مریض شده بود , کیان هم میرفت پیشش و تند تند بوسش میکرد بعدشم که خود آقا کیان همون ویروسو گرفت و بیچاره م کرد کیان خیلی بامزه شده , تیتراژ خانه به دوش که شروع میشه , با دقت نگاه میکنه و میگه:توتو,توتو , وقتی هم که تموم میشه گریه میکنه و میخواد که دوباره شروع بشه , ما هم که دیدیم اینجوری نمیشه , تیتراژ رو ضبط کردیم و حالا هر وقت بخواد براش میذاریم فرهنگ لغات جدید کیان: خروسه میگه:قوقولی پیشی میگه : مو ببیی میگه:بب علی : عللی دود : دود(دود ماشینارو که میبینه میگه : دود دود) کنار مدرسه ایمان یه نونوایی هست , هر وقت میرسیم اونجا میگه: نون...
14 دی 1394

اولین برف زندگی قشنگ کیان....

دیروز مشهدمون سفیدپوش شده بود , صبح که از خواب بیدار شدیم من و ایمان با هم , یکی از پنجره اتاق , یکی از پنجره پذیرایی بیرونو نگاه کردیم و دیدیم وااااااااااااااای خدایا همه جا سفید شده ایمان که اینقدررررررررررررررررر خوشحال شد که خدا میدونه , تازه بعد از شنیدن تعطیلی مدرسه ها که خوشحالیش چند برابرشد , اینقدر جیغ و ویغ کرد که کیان طفلک از خواب پرید هر چی هم بهش میگفتم : سرصدا نکن , بچه خوابه میگفت : مامان توروخدا هیچی نگو , بذار خوشحالی کنم همون موقع هم با پسر همسایه رفت پایین و حسابی برف بازی کرد, دائم میگفت:خدایا شکرت که این نعمتو به ما دادی برعکس ایمان که اینقدر عاشق برف و برف بازیه , کیان اصلا هیچ علاقه ای نداشت...
18 آذر 1394